در طلب
مولانا در دفتر دوم مثنوی مثال جالبی میزند. میگوید فرض کن شتری گم کردهای و به دنبالش میگردی. شخص دیگری هم هست که هرچند شتری گم نکرده ولی به تقلید از تو به دنبال شتر میگردد.
اشتری گم کردهای ای معتمَد
هرکسی ز اشتر نشانت میدهد
تو نمیدانی که آن اشتر کجاست
لیک دانی کهاین نشانیها خطاست
و آنکه اشتر گم نکرد او از مِری
همچو آن گمکرده جوید اشتری
که بلی! من هم شتر گم کردهام
هرکه یابد اجرتش آوردهام
تو به هرکه میرسی از شترت میپرسی و او هم به تقلید از شترش میپرسد. تو نشانیهای صادق را از نشانیهای کاذب بازمیشناسی ولی او نمیشناسد. اگر کسی نشانی درست شترت را بدهد:
چشم تو روشن شود پایت دوان
جسم تو جان گردد و جانت روان
ولی آنکس که به دروغ در جستجوی شتر است نشانی راست را از ناراست تشخیص نمیتواند داد، که اصلاً شتری ندارد که نشانی داشته باشد.
مولانا میگوید اگر این شخص به جستجوی تقلیدوارش ادامه دهد تازه میفهمد که او هم شترِ گمکردهای دارد:
اندر این اشتر نبودش حق ولی
اشتری گم کرده است او هم، بلی
در ابتدا که به هرزه در جستجوی شتر بود امید شتریابی نداشت ولی اکنون پس از مدتی تلاش و جستجو شترش را میبیند. آنوقت است که تازه یادش میافتد شترش را گم کرده بوده. پس جویندگان بر دو قسماند: آنها که از سر صدق میجویند و آنها که میجویند و به صدق میرسند:
مر تو را صدق تو طالب کرده بود
مر مرا جد و طلب صدقی گشود
صدقِ تو آورْد در جُستن تو را
جستنم آورده در صدقی مرا
جویشها و پویشهای انسان بیحاصل نیست. جوینده همواره یابنده است حتی اگر چیزی را گم نکرده باشد. نصیحت مولانا مهم است؛ میگوید حتی اگر احساس طلب در تو نیست، تو در طلب باش، مطلوب خود را به تو عرضه خواهد کرد.
بهگمانم نصیحت مولانا بسیار نزدیک است به توصیه درباب تباکی در مجلس امام حسین علیه السلام. گفتهاند در مجلس عزا که نشستهای، حتی اگر گریهات نمیگیرد یا حتی اگر میبینی سخنران یا مداح جلسه مهملات محض میبافند و خلق در حال گریستناند، تو هم ادایشان را دربیاور؛ خودت را بزن به گریه کردن. درست مثل شتر گمنکردهای که به تقلید دنبال شتر میگردد. کسی چه میداند، شاید تو زودتر از آنکه از سر صدق میگرید به صدق برسی.