پاسخ:
اوّلاً اگر منظورتان از «تعریف»، تعریفِ ارسطویی است، تعریف خاصی برای «در جو
قرار گرفتن» ندارم. ولی اگر قرار باشد منظورم را روشنتر کنم، میگویم فلان شخص
تحت تأثیر جو قرار گرفته، اگر تأثیر محیط اطرافش بر او بیشتر از نُرمِ تأثیرپذیری
او یا بیشتر از تأثیرپذیری نُرمِ جامعه در آن موقعیت باشد. طبیعتاً تعریف دقیق
نیست ولی امیدوارم منظورم را برساند.
خوب است شما هم تعریفتان را بگویید، مخصوصاً که نوشتهاید «فکر می کنم حرفم از تعریف
جو در می آید.» منظورتان این است که گزارهی «کسی که کار درستی را تحت جو انجام
داده، عملش نادرست است» یک گزارهی تحلیلی است؟!
ثانیاً احتمالاً
شما «آگاهی به کار داشتن» را طوری بهکار میبرید که من متوجه نمیشوم. آگاهی
داشتن من به کارم چه ربطی دارد به توجیهی که برایش میآورم؟ مگر ما برای همهی
کارهایمان توجیه داریم؟ یا مگر ما باید برای همهی کارهایمان توجیه داشته باشیم؟
من فکر میکنم که ما برای خیلی از کارهایمان (اگر نگویم اکثر کارهایمان) توجیه
لحظهای نداریم؛ یعنی قبلاً به دلیل انجام دادن کارمان فکر نمیکنیم و فقط انجامش
میدهیم. و فکر میکنم نیازی هم نیست که برای انجام دادن کارهایمان حتماً توجیهی
داشته باشیم.
نوشتهاید «حرف
زدن راجع به عمل فاعل هم به درستی/نادرستی فعلش و هم به قصدش(قصد از نظر من رابطه
مستقیم با آگاه بودن فرد دارد) ربط دارد.» فرض کنید شخصی برای کارش دلیل داشته باشد ولی دلش نخواهد دربارهی
دلیلش حرف بزند و توضیح دهد. آیا شما چنین شخصی را ناآگاه میدانید؟ یا فرض کنید
شخصی به دلیل «الف» کاری را انجام دهد، ولی وقتی از او دلیل میخواهید دلیل «ب» را
ذکر کند. آیا این شخص ناآگاه است؟
احساس میکنم
قسمت ثانیاً کامنت شما را نمیفهمم؛ مخصوصاً رابطهی آگاهی و استدلال را. فکر میکنم
کاملاً ممکن است که شخصی بدون انجام هیچ استدلالی، کاری را آگاهانه انجام دهد.
بااینهمه، متوجه نمیشوم اصلاً چرا باید بحث را به این موضوع بکشیم. حداقل من قبل
از اسبابکشی، به انجام این کار فکر کردم و برای کارم دلیل داشتم و البته تحت
تأثیر جو هم بودم. پس اگر آنطوری که شما میگویید استدلال داشتن پیششرط آگاهی
باشد، من آگاهانه کارم را انجام دادهام.
ثالثاً فرض
کنید یک چریک، آهنگی انقلابی و سلحشورانه را گوش میکند و در جو آن قرار میگیرد و
بعد عملیات انتحاری میکند. اگر چند لحظه قبل از کشته شدن، زمان را نگه دارید و از
او بپرسید که چرا دارد این کار را میکند، شاید او نتواند درلحظه به شما جواب دهد.
شاید احساساتش به جوش آمده و همین، علّت کار او است. ولی آیا میتوان گفت کار آن
چریک بیارزش است؟ خیر. مگر فقط کارهایی که برایشان دلیل داریم باارزشاند؟
بهنظرم درستی
و نادرستی اعمال ما، ربط وثیقی با توجیهمان برای انجام آن کارها دارد، ولی فکر
نمیکنم ارزشداشتن یا نداشتن اعمال ما ربط مشخصی به توجیهات ما داشته باشد.
میبینم که رو آوردید به بیانِ ما جوانها :))
ان شاءالله که مبارک باشه
وچرخش براتون بچرخه!