خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

تنبیه بوالعلا *

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۳ ق.ظ

دیشب مادربزرگم این‌ها را درباره‌ی من به مادرم می‌گفته: «مهدی این همه سرشو می‌کنه تو این کتابا که چی بشه؟ چرا هیچی نمی‌خوره؟ چرا اینقد لاغر شده؟ می‌خواد ابن‌سینا بشه؟ ابن‌سینا هم اوّل یه چی می‌خورده بعد غیب می‌گفته!»

 

* بس کن که بیخودم من، ور تو هنرفزایی      تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن (مولانا)

پی‌نوشت: این پست پیشواز سه مرگ‌‌نوشت بعد هم است!

۹۴/۰۸/۲۸

نظرات  (۳)

:))
شما مگه غیب می‌گید؟ بگین خب شاید کسی سوالی چیزی داشته باشه.
پاسخ:

ابن‌سینای بیچاره هم چنین ادعایی نداشت، من که دیگه تکلیفم روشنه! البته «غیب گفتن» در ادبیات مادربزرگم یک‌جور ذم شبیه به مدحه؛ یعنی چرند گفتن و اراجیف بافتن. تقریباً همون چیزی که مولانا بهش می‌گه «تاریخ بوعلی گفتن و تنبیه بوالعلا کردن».

۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۷ میثم علی زلفی
مادر بزرگ شما یک فیلسوف طبیعی است. اگرچه فلسفه نخونده اما حرف پر مغزی زده. به قول بزرگان فتاَمَّل.
اگه دوست داری مثل من بداخلاق نشی به خودت برس غذا یکی از عناصر اخلاقِ خوبه!!
تو را از این همه خواندن چه حاصل
برو دیزی بخور شاید که چاق شی
کنارش هم پیاز و دوغ دبشی
بزن تا که مثال فوق نباشی

نصفه ی شیرازیمون ییهو گل کرد نیم بند
پاسخ:

آره، مادربزرگم حرفاش حکمت‌آمیزه. چند روز پیش‌تر به مادرم گفته بود: «دیشب رادیو داشت نقلِ مُردن می‌گفت. خاموشش کردم، دیگه خیلی داشت می‌گفت!»

خلاصه اگه خواننده‌ها بخوان می‌تونن یه مدت رادیوی «خیالِ دست» رو خاموش کنن؛ فکر کنم دیگه خیلی دارم می‌گم!

شما هم ترشی رو از رژیم غذایی‌ات حذف کن! داری یه چیزایی نشون می‌دی! :))

حیف نیست لذت نگاه کردن به روی ماه مادربزرگتون رو با لذت ِخوندن کتاب، حتی اگر ابن سینا باشه، عوض میکنید؟! حق دارن بندگان خدا!
پاسخ:
حیف که چرا، هست، راست میگین.

آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی