خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

چنین گفت «م»

يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۲ ب.ظ

نمی‌دونم اون کسی که الآن داره استدلال می‌کنه من هستم یا نه؛ ولی قطعاً این کسی که داره درد می‌کشه منم!

۹۴/۰۷/۰۵

نظرات  (۶)

سلام
خوب باشین الهی

یاعلی
پاسخ:
سلام
شما هم خوب باشین الهی.
درد میکشم، پس هستم!
پاسخ:
اصلاً به «پس» نمیرسه. هستم و درد می کشم.
۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۵۹ ❤منتـــظر المـهـدی❤
لایک.
آیا درد حضور ستبر تری دارد، یا فکر؟ با کدام میتوان زئدتر گوگیتوی دکارتی را قوام داد؟
پاسخ:

لااقل در من که درد حضورش خیلی ستبرتر است. در مورد فکر، خیلی نمی‌شود معین کرد که آیا من هستم که دارم فکر می‌کنم، چون به این راحتی‌ها نمی‌شود «من» را معین کرد. هیچ معلوم نیست این فکری که دارم از من برآمده باشد. چه بسا دارم طوطی‌وار افکار دیگران را تکرار می‌کنم. ولی وقتی درد می‌کشم، هیچ کسی با من شریک نیست. هر کسی تنهایی درد می‌کشد و درد هر کسی اصیل است؛ ما درد دیگران را نمی‌کشیم.

۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۲:۳۷ عابر پیاده
"ما درد دیگران را نمیکشیم."
روزی که آدم بفهمه با دردهاش تنهاست... واقعا تنها...
و حتی عزیزترین کسانش بقدر کافی مهربان یا تسکین دهنده نیستند، هر قدر هم تحملش زیاد باشه، اون روز بی تاب میشه...
یا روزی که بفهمه اونقدر که فکر میکرده یا ادعا میکرده مهربان نبوده با عزیزانش، یا در سختی ها، کاری از دستش برنمیاد برای اونها انجام بده، هر قدر هم که از ته دل اینو خواسته باشه...از خودش بدش میاد...
 
دنیای بی رحمی آفریده خدا...
نمیفهمم چطور تونسته این کارو بکنه؟ خدای مهربون...
پاسخ:

«روزی که آدم بفهمه با دردهاش تنهاست... واقعا تنها...
و حتی عزیزترین کسانش بقدر کافی مهربان یا تسکین دهنده نیستند» تازه می‌فهمه خدا چقدر مهربونه. برای ما «بی رحم» به نظر میاد ولی این غیرت خداست. تنهایی رو به جون ما میندازه تا نظر به غیر نکنیم، تا فقط خودشو بپرستیم و فقط از خودش کمک بخواهیم.

۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۴:۱۱ عابر پیاده
موافقم...
درسته.

کاش راهی بود که آدم بفهمه از دستهایی که با مهربانی به سمتش دراز میشن، کدومش آستین دست مهربان پروردگاره؟
و از دلهایی که به قهر رو برمیگردونند، کدومش آینه ی غیرتمندی خداست؟

کاش راهی بود...چراغی...محکی...
پاسخ:
لابد راهی هست. راه رفتن را که شروع کنیم، راه را نشانمان می دهند. شما هم که از اسمتان معلوم است اهل راه رفتن هستید: «راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش».

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی