خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

عبادة الاحرار

سه شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۴۹ ق.ظ

گفت وقتی غلامی خریدم. گفتم چه نامی؟ گفت تا چه خوانی. گفتم چه خوری؟ گفت تا چه دهی. گفتم چه پوشی؟ گفت تا چه پوشانی. گفتم چه می‌کنی؟ گفت تا چه فرمایی. گفتم چه خواهی؟ گفت بنده را با خواست چه کار. پس با خود گفتم ای مسکین! تو در همه عمر خدای را همچنین بنده بوده ای؟ بندگی باری بیاموز.

ذکر ابراهیم ابن ادهم رحمه الله علیه—تذکره الاولیاء.

 

رابطهی عبد—مولا برای گذشتگان کاملاً قابل فهم بود، چون آن را در زندگیشان لمس میکردند. هر کسی یا خودش عبد کسی دیگر بود، یا عبدی برای خدمت به او کمر بسته بود. به این ترتیب، به راحتی همین رابطهی انسانی (یعنی میان انسانها) را در رابطهی خود و خدا منعکس میکردند. انسان (فارغ از اینکه در رابطهی انسانیاش عبد بوده یا مولا) میشد عبد و خدا میشد مولا.

در روزگار ما که خوشبختانه رابطهی غیر انسانی عبد—مولا بههم خورده و دیگر کسی بندهی کسی نیست، فهم رابطهمان با خدا هم دچار مشکل شده. ما هنوز میگوییم ما عبدیم و خدا مولا ولی راستش را بخواهید خودمان هم درست نمیدانیم چه میگوییم چون چنین رابطهای را بهطور انضمامی تجربه نکردهایم. هرچه زمان میگذرد و پیشتر که میرویم، میبینیم پدر دیگر بر فرزندانش ولایت ندارد، مرد بر همسرش ولایت ندارد و ... . مفهموم ولایت دارد از میان ما رخت برمیبندد.

شاید راحتتر این باشد که به اقتفای عرفا، رابطهمان با خدا را از عبد—مولا به عاشق—معشوق تغییر دهیم. ما آدمها هنوز عاشق میشویم و مورد عشق قرار میگیریم. این یک راه است، ولی عاشقشدنها هم عوض شده؛ عشقهایمان «عقلانی» و قصّهی مجنون افسانه شده. گیرم که خدا را در جایگاه معشوقی قرار دهیم که با کرشمهای آتش به جان عاشقان بیاندازد، هنگام نازکشی و کرشمهخری ما که شود، کُمیتمان لنگ است.

راه دیگر چیزی است که اخیراً از محمد مجتهد شبستری شنیدهام. میگفت باید برویم بهسمت دموکراتیک کردن رابطهی انسانها با خدا. خیلی عجیب و مبهم است ولی بهگمانم باید سر این رشته را محکم گرفت و پیش رفت. شاید هم روزی گره کور سیاست به دست الهیات باز شود.

۹۷/۰۳/۰۸

نظرات  (۱۰)

۱۱ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۴۵ میثم علی زلفی
۱- رابطه ی غیر انسانی عبد و مولا؟؟؟؟؟؟ چه جالب!!! مگر عبد مولا رابطه اش رابطه برده و زر خرید است که غیر انسانی باشد
۲- احتمالا مجتهد شبستری از عبارت «انت انت و انا انا» در کلام امیر المومنین ، تو یکی و من هم یکی می فهمد و لذا نتیجه اش این می شود که حقی برای انسان بخاطر بودنش هست که بتواند درباره آن مذاکره کند.
تا آنجا که ما می دانیم عرفا و فلاسفه برایشان اثبات بودن از نبودن سخت تر است. و اصلا خودشان را چیزی نمی دانستند طوری که خودشان را فقیر هم نمی دیدند بلکه عین فقر می نامیدند
۳- پیامبر هم که خودش را عبد خدا می داند «اشهد ان محمد عبده و رسوله» به اقتضای آن زمانه سخن گفته و الا بین خدا و رسول که این حرف ها نیست.

وقتی میمون هایی مثل مجتهد شبستری از منبر رسول الله بالا بروند علی را کنار عمر می نشانند و سخن از این می گویند که حق با علی بود یا عمر.
پاسخ:
آقا این چه وضع صحبت کردن درباره‌ی یه آدم محترمه؟ خب بگو حرفشو قبول ندارم یا اشتباه می‌گه،‌ میمون یعنی چی؟ این حرفت اخلاقیه؟
اصلاً این موضوع چه ربطی به علی و عمر داره؟
حساب دیگه‌ای روی شما می‌کردم... .
۱۱ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۳۱ میثم علی زلفی
بنده با آدم ها مثل خودشون صحبت می کنم البته اگر لازم بشه

وقتی کسی مثل خلفا به عصمت و جایگاه اهل بیت حمله می کند تا از این آبشخور برای خودش خلافتی و توجهی بخرد ما هم مثل خودش می شویم و منش و روشش را که منش و روش عمر و ابوبکر است را بیادش می آوریم

امیر المومنین در گلایه از وضعیتش هنگام تشکیل شورای خلافت می فرمایند:
<!-- p.MsoFootnoteText, li.MsoFootnoteText, div.MsoFootnoteText {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-link:"Footnote Text Char"; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; text-align:justify; mso-pagination:widow-orphan; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} span.MsoFootnoteReference {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; vertical-align:super;} span.FootnoteTextChar {mso-style-name:"Footnote Text Char"; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-unhide:no; mso-style-locked:yes; mso-style-link:"Footnote Text"; mso-ansi-font-size:10.0pt; mso-bidi-font-size:10.0pt; font-family:"Traditional Arabic","serif"; mso-ascii-font-family:"Traditional Arabic"; mso-hansi-font-family:"Traditional Arabic"; mso-bidi-font-family:Traditional Arabic; mso-bidi-language:AR-SA;} -->

جَعَلَهَا فِی [سِتَّةٍ] جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّی أَحَدُهُمْ‏ فَیَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِر

سوال امیرالمومنین این است؟ خوب است شما جواب این سوال را بیابید و به بنده بدهید

<!-- p.MsoFootnoteText, li.MsoFootnoteText, div.MsoFootnoteText {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-link:"Footnote Text Char"; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; text-align:justify; mso-pagination:widow-orphan; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:10.0pt; font-family:"2 Aseman","serif"; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:2 Aseman; mso-bidi-language:AR-SA;} span.MsoFootnoteReference {mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; vertical-align:super;} span.FootnoteTextChar {mso-style-name:"Footnote Text Char"; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-unhide:no; mso-style-locked:yes; mso-style-link:"Footnote Text"; mso-ansi-font-size:10.0pt; mso-bidi-font-size:10.0pt; font-family:"2 Aseman","serif"; mso-ascii-font-family:"2 Aseman"; mso-hansi-font-family:"2 Aseman"; mso-bidi-font-family:2 Aseman; mso-bidi-language:AR-SA;} -->

خلافت را در جماعتی قرار دادند و گمان کردند که من هم یکی از آنها هستم ای خدا امان از شورا (ترجمه دقیق تر قسمت خط کشی شده: چه زمانی شک در مورد من عارض شد و امکان مقایسه من با اولی ممکن شد

چه زمانی مردم مرا با ابوبکر مساوى دانسته در باره من شکّ و تردید نمودند تا جائى که امروز با این اشخاص (پنج نفر اهل شورى) همردیف شده‏ ام 


به نظر بنده جواب سوال این است:

 آن زمانی که «آیه تطهیر «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» را سرکوب کردند و لجن مال نمودند» و شهادت حضرت زهرا که به دلالت آیه قرآن طهارت محض است را در مورد همسرش نپذیرفتند. تا یک مرحله به زمینی کردن بخوانید اومانیستی کردن مقام عصمت نزدیک شوند

آن زمانی که مفسرین قرآن را کنار زدند و گفتند «حسبنا کتاب الله» تا باز قدم دیگری در این زمینه بردارند

و آن زمانی که وحی را به طرق مختلف انکار کردند یا اصلش را «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» یا نتیجه اش که قرآن باشد «قل انا بشر مثلکم یوحی الی»


اینها بازی های نفس است برای اینکه بتواند راحت تر در مقابل خدا اظهار وجود کند! در بالا هم گفتم احتمالا از عبارت «انت انت و انا انا» هم یکی تو یکی من می فهمند این آقایان!

------------------------------------

بنده هم حساب دیگه ای روی شما می کنم و خواهم کرد! و همچنان امیدوارم به اصل کتبی مثل نهج البلاغه و اصول کافی رجوع کنید و میزان انطباق این حرف ها برآورد کنید.

------------------------------------


مشکل مثل مجتهدی این است که :

۱- می خواهد در جایی که اختلاف مبانی وجود دارد به اصطلاح طلبه ها وجه جمع درست کند و این دو تفکر را درست کند و به اشتراکی برساند و البته در این جمع کردن ها به سمت آن طرف غش می کنند و به جای جمع کردن طرف مخالف راپیشنهاد می دهند. «واقعا چنین جمع کردنی جایزه دارد آخر این چه مغالطه و چه نوع جمع کردنی است؟؟؟؟»

۲- خیلی روی عقل حساب باز می کند! در حالی که عقل به عنوان ابزار زمانی می تواند تصمیمات درست بگیرد که ورودی های درستی هم داشته باشد. ولذا غربی ها برای اصلاح ورودی ها متوسل به تجربه شده اند (که در جای خودش حرف خوبی است و درست) و متالهین علاوه بر تجربه به وحی و ... نیز بنابر ادله آنها معتقدند. این وحی آموزشی است برای اصلاح ورودی های تحلیل عقل از جانب «رب» که مربی عالم است و عالم را آن به آن تربیت می کند.


در فلسفه متاله رابطه وجودی انسان و خدا عین الربطی است و وجود عین الربطی لحظه به لحظه نیازمند فیض وجود و هستی است. حالا چطور از وجود عین الربط رابطه دموکراتیک در می آید و رابطه عبد و مولا نفی می شود خدا می داند حال آنکه معنی عبد و مولا همین تصویر عین الربطی است.

-------------------------

سوال دیگر اینکه آنها که رابطه عبد و مولا را در ارتباط با خدا انکار می کنند! آیا تا بحال به قرآن رجوع کرده اند تا ببینند چند مرتبه واژه عبد و عبادت و تعبد به عنوان وظیفه انسان شمرده شده است؟؟؟؟

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُم (بقره ۲۱)

وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا (بقره ۲۳)

و ۲۵۷ آیه دیگر


و حرف آخر اینکه برای درک مفهوم عبد و مولا لازم نیست رابطه برده و مولا را بفهمیم بلکه تصور عین الربطی بودن و عین فقر بودن برای درک مفهوم عبد و مولا کافی است.


یا حق

پاسخ:

من نمیدونم شما از مجتهد شبستری چی خوندین، ولی بهعنوان کسی که کموبیش با افکارش آشنا هستم بهتون میگم که شبستری اصلاً و ابداً کاری به دعوای شیعه و سنی دربارهی خلافت پیامبر نداره. یعنی اصلاً پروژهی فکریاش این نیست. او دربارهی چیزای دیگهای فکر میکنه و مینویسه. الآن که دیدم اسمشو نوشتین «مجتهدی» شک کردم که اصلاً منظورتون همین کسیه که من فکر میکنم یا نه!

اگر منظورتون نظرش دربارهی عصمت هست، خب بههرحال یه آدم محقق بنا به تحقیقاتش به یه نتیجهای رسیده. مگه هرکسی تحقیق کرد باید الّا و لابد به همون نتایجی که شما رسیدین برسه؟ اگه حرف امام علی رو برای اثبات عصمت نوشتین، که خب روشنه از این حرف عصمت اثبات نمیشه. دربارهی وحی هم همینطوریه. اینکه کسی نظرش مخالف نظر عموم علما باشه، حتی اگه نظرش واقعاً غلط باشه، این مجوز رو به کسی نمیده که بهش توهین کنه. نمیدونم چطوریه که اگه شما و همفکرانتون یه نظری بدین، نتیجهی مطالعه و پژوهشه ولی اگه کسی مثل مجتهد شبستری نظری بده «بازی نفسه»!

من خیلی مشکوکم به اینکه شما حتی یه کتاب از این آدم خونده باشین. چون اگه خونده بودین بعید بود اینطوری دربارهاش حرف بزنید. مجتهد شبستری یه متکلم و فیلسوف دینه. حرفاش استدلالیه. ممکنه شما استدلالشو قبول نداشته باشی، که در این صورت میتونی نقدش کنی. ولی اینکه برگردی بهش بگی میمون، اونو کوچک نکردی، خودتو کوچک کردی.

نکتهی آخر هم اینکه آقا جان شما اگر یه مطلب رو درست متوجه نشدی سؤال کن. من کلاً در این پست دربارهی نظر مجتهد شبستری یه جمله نوشتهام. با همین یه جمله شما برای خودت میبری و میدوزی. کجا من (یا مجتهد شبستری) رابطهی عبد و مولا رو انکار کردیم؟ یعنی واقعاً فکر میکنی ما تا حالا لای قرآن و نهج البلاغه رو باز نکردیم؟ بحث فهم رابطهی بین انسان و خداست. ما که هیچ تصوری دربارهی خدا نمیتونیم داشته باشیم. حتی نمیتونیم بگیم یه چیزی، یه کسی، یه موجودی ... . حالا سؤال اینه که ما میخوایم با خدا رابطه برقرار کنیم درحالیکه اصلاً نمیدونیم اونطرف خط چه جوریه. پس تنها چیزی که برای ما میمونه خود همین رابطه است. ما از طریق رابطهای که با خدا برقرار میکنیم، راهی به فهم خدا هم پیدا میکنیم. (لابد روشنه که وقتی میگم فهم، منظور ابداً اونطوری که من یه چیز رو میفهمم نیست.) حالا مشکلی که در عصر ما وجود داره اینه که چون سنت منحوس بردهداری کنار رفته، و حتی در روابط خانوادگی هم دیگه کمتر اثری از مفهوم ولایت دیده میشه، فهم رابطهی انسان—خدا به عنوان عبد—مولا سخت شده. همونطوری که گفتم، ما هیچ فهمی از اونطرف خط نداریم، از طرف دیگه حالا حتی خود رابطه رو هم درست نمیفهمیم. نتیجه چی میشه؟ نتیجه این میشه که کلاً از خدا فاصله میگیریم. حالا یا رسماً اعلام میکنیم که دیگه خداپرست نیستیم، یا اسماً دین داریم ولی زندگیمون فرقی با زندگی کسی که دیندار نیست نداره.

حالا سؤال من اینه که آیا شما این موضوع رو به عنوان یه معضله در عصر جدید قبول میکنی یا نه؟ اگه قبول نمیکنی، که خب بحثش جداست و باید بیشتر روی همین مقدمات حرف زد. اگر قبول میکنی، چه راهحلی برای این معضله داری؟ آقای مجتهد شبستری برای حل این مشکل اومده یه پیشنهاد داده. میگه حالا که نمیتونید دیگه رابطه با خدا رو در رابطهی عبد—مولا فهم کنید، بیاید اونو بهصورت دموکراتیک بفهمید. حالا اینکه رابطهی دموکراتیک چیه و اگه رابطهمون با خدا رو اینطوری بفهمیم چهطور رابطهای میشه، یه موضوعیه که باید بشینیم سرش بحث کنیم. شاید اصلاً راهحل مناسبی نباشه. ولی فارغ از اینکه این پیشنهاد چقدر مناسب یا نامناسب باشه، نیت آقای مجتهد شبستری اینه که رابطهی انسانهای این عصر با خدا رو تصحیح کنه و اونا رو به خدا نزدیکتر کنه. این کجاش بده؟

اسم این پست رو اول «بندگان آزاد» گذاشته بودم، بعد یادم افتاد به حکمت ۲۳۷ نهج البلاغه که امام علی سه شکل از عبادت رو ذکر میکنه که میتونیم بگیم سه شکل از رابطه با خدا. اون شکل سوم که بهترینه، اسمشو میذاره «عبادة الاحرار». خود این لفظ برای من از نظر ادبی زیبایی خاصی داره. هرچند من هیچ سوادی در ادبیات عرب ندارم، ولی اینقدر میدونم که عبد و حر متضاد هستند، و در نتیجه «عبادة الاحرار» یا «بندگی آزادان» پارادوکسیکال میشه. یه نفر یا عبده یا حر. به نظر میاد که نمیشه یه نفر هم عبد باشه و هم حر. امام علی از همون لفظ عبادت برای اشاره به رابطه با خدا استفاده میکنه، ولی این قسم از رابطه کاملاً با روابط از سر ترس و طمع متفاوته. اوّلاً رابطهی دموکراتیک با خدا منو یاد عبادة الاحرار میندازه و فکر میکنم که با هم قرابت معنایی دارند. اصراری ندارم که حتماً این همونه، ولی به نظر من این دوتا نزدیک هستند.

ثانیاً چیزی که برای من مهمه اینه که در این حکمت، امام علی سه قسم رابطهی ممکن با خدا رو نام میبره. پس چیزی که میشه فهمید اینه که آدمها ممکنه روابط مختلفی با خداوند داشته باشند. رابطهای که یه عارف با خدا داره قطعاً با رابطهی یه متکلم یا فیلسوف فرق میکنه. و در عین حال قرار نیست هیچ کدوم از این رابطهها غلط باشه. هر کسی یه فهمی داره و یه شکلی از رابطه برقرار میکنه. نه رابطهی عبد—مولا غلطه، نه رابطهی عاشق—معشوق، نه رابطه‌ی ممکن الوجود با واجب الوجود، نه رابطهی وجود فقیر با وجود مطلق و ... . حالا یه پیشنهاد جدید از طرف یه محقق داده شده که رابطه با خدا رو اینطوری هم میشه فهمید. نه کسی از منبر رسول خدا خواسته بالا بره نه رابطهی عبد و مولا رو کسی نفی و انکار کرده.

۱۱ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۵۰ میثم علی زلفی
البته بنده دموکراسی را قبول دارم اما نه با این همه بند و بیل - نه به عنوان مبنای فکری بلکه به عنوان روش اجرایی
۱۱ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۵۰ میثم علی زلفی
در مورد احترام به نظر دیگران به جای طولانی کردن سخن این پستی که نوشته ام را پیشنهاد می کنم:
http://fetrateelahi.blog.ir/post/103

آنچه درباره ی ‌انواع ارتباط با خدا و عبادت الاحرار فرمودید:
اولا - انواع رابطه نیست بلکه انواع منشاء عبادت است. یعنی عبادت که نتیجه اش ارتباط برقرار کردن سه منشاء می تواند داشته باشد. یا از ترس عبادت می کنی و در نتیجه ارتباط برقرار می شود یا از شوق اجر یا مثل یک انسان آزاد 

ثانیا اگر اینها انواع ارتباط باشد نه انواع منشاء عبادت، لازم بود امیر المومنین عبادت ریائی را هم که عرفا یک نوع ارتباط با خدا است به عنوان قسیم آن سه بیاورد. حال آنکه اینگونه نیست و ایشان چنین کاری را انجام نداده اند.

لذا درنظر امیرالمومنین آنچیزی منجر به ارتباط می شود که عبادت باشد حال منشاء‌ آن هر چه باشد مهم نیست. و چون عبادت ریائی اصلا عبادت نیست اگر چه عرفا به آن ارتباط با خدا می گویند اما در نظر ایشان ارتباط نخواهد بود.
(روایت های زیادی مبنی بر یک طرفه بودن ارتباط و منع از ارتباط وجود دارد)

با اعتراف به چنین مسئله ای باز نیازمندیم که مفهوم عبادت و عبودیت و عبد را بفهمیم. و اگر طبق نظر شما فهم این واژه مشروط به بودن برده و مولا باشد، لازم می آید که قرآن برای عصر و زمان خاصی باشد که لااقل ما به چنین چیزی ملتزم نیستیم.

---------------------
انکار شما که در متن با رد امکان درک مفهوم عبد و مولا به صورت انضمامی و بعد تغییر رابطه عبد و مولایی به عاشق و معشوقی و بعد تبدیل این رابطه به یک رابطه دموکراتیک کاملا مشهود است.

---------------------
در مورد راهکار برای حل مشکل در صورت پذیرش اشکال هم گفتم:
راهکار بدهیم نه اینکه در جایی که اختلاف مبانی است نظر خود را که همان مبنای مخالف است را پیشنهاد دهیم. راهکار باید منجر به حل مسئله شود . اگر مخالفین آن مبنا را قبول داشتند که اختلاف نمی کردند. این چه راهکاری برای حل اختلاف است؟؟؟؟؟
پاسخ:
من نگفتم نظر ایشون محترمه، گفتم خود این آدم محترمه. گیرم که نظرش نامحترم باشه، این مجوزی میشه برای اینکه بهش توهین کنیم؟ شما در همین فقهی که خوندی اگه یه قاعده برای من آوردی که اگه حرف کسی رو قبول نداشتیم می‌تونیم بهش بگیم میمون، اون وقت می‌گم شما به‌قاعده رفتار کردی.

اوّلاً امام علی حصری در این سه نوع عبادت قرار نداده، پس علی الاصول ممکنه اقسام دیگه‌ای از عبادت هم موجود باشه. ثانیاً عبادت ریایی اصلاً عبادت به حساب نمیاد. ما داریم درباره‌ی رابطه‌ی یک شخص با خدا صحبت می‌کنیم. کسی که ریاکاره رابطه‌ای با خدا برقرار نکرده که بخوایم درباره‌اش صحبت کنیم.

اگر شما به فلان مطلب ملتزم هستید یا نیستید، دلیل نمیشه که بقیه هم ملتزم باشن یا نباشن. آقای مجتهد شبستری در یه سری مبانی با شما اختلاف داره. راهش اینه که درباره‌ی مبانی صحبت کنیم.

انکار کردن یک مطلب است، ناکافی دونستن یک مطلب دیگه است. حرف من اینه که انسان در عصر ما نمی‌تونه مثل انسان هزار سال پیش رابطه‌اش با خدا رو در رابطه‌ی عبد و مولا فهم کنه. این انکار رابطه‌ی عبد و مولا نیست. اشاره به یه واقعیت درباره‌ی انسان عصر حاضره.
۱۱ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۵۴ میثم علی زلفی
ظاهرا به نکته ای که در شکل و روش پایمال کردن جایگاه اهل بیت بنیان گذاری شده توجه نکردید و منتقل نشدید نکته ربطی به دعوای شیعه و سنی نداشت.
پاسخ:
شما اگه مطلبی از آثار آقای مجتهد شبستری پیدا کردید که جایگاه اهل بیت رو پایمال می‌کنه همینجا نقل کنید، من حرف شما رو قبول می‌کنم. اصلاً حرفای آقای شبستری ربطی به جایگاه اهل بیت نداره که بخواد پایمالش بکنه یا نکنه.
۱۱ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۴۸ میثم علی زلفی
ریاکار هم با انگیزه ی دیگران به عبادت ریایی مشغول می شود مثل آن که با انگیزه جایزه به عبادت مشغول می شود. تفاوت این دو در انگیزه ای است که برای ایجاد ارتباط بواسطه عبادت انتخاب می کنند. و لذا اگر عرف را لحاظ کنیم قطعا هر دو ارتباط محسوب می شوند
اما همانطور که شما هم در مطب ثانی بر این مطلب اعتراف کردید؛ هر نوع ارتباط عرفی در نظر اهل بیت ارتباط محسوب نمی شود و لازم است آن چیز عبادت هم محسوب شود. و از آنجا که عبادت ریائی اصلا عبادت نیست ارتباط هم نیست اگرچه از خود منافق بپرسید (منافق شدید را نپرسید) اعتراف به تلاش برای ارتباط می کند در حالی که این ارتباط را با انگیزه دیده شدن برقرار می کرده است.

و لذا باز به همان سوال بر می گردیم که اگر عبادت و عبد بودن قابل درک نیست باید ملتزم شویم به آنچه که بیان شد.

همه ی اشکال این است که ما مدام نیازمند فهم معنای عبد بودن هستیم چه بخواهیم رابطه را به عاشق و معشوق ترسیم کنیم چه دموکراسی و چه ... 
----------------
باز هم می گویم برای رفع اختلافات در مبانی، مبنای مخالف را پیشنهاد نمی دهند کما اینکه بسیاری این کار را می کنند بلکه باید راهکاری ارائه شود که جمع بین دو مبنا باشد.

---------------------
در مورد بقیه مسائل هم از جمله نفی و انکار و .... حرف به اندازه کافی رد و بدل شده است. اگر به مطالب پیشین با دقت بیشتری توجه کنید متوجه پاسخ هایتان می شوید.

------------------------
سخن آخر اینکه از هر طریقی که شده به تحصیل علوم دینی به صورت کامل بپردازید و فهم خود را در نحوه ی استدلال و اصطلاحات فقها و علما تکمیل کنید تا بدانید که آنچه اشکال می شود وارد است یا خیر.


بابت تندی و استفاده از لفظ میمون هم عذر خواهی می کنم
پاسخ:
مطلب واقعاً وسیع است و مجال اینکه بخواهیم همه‌ی موضوعات رو اینجا توضیح بدیم نیست. من هم انتظار ندارم شما با این توضیحات حرف منو قبول کنید.
حتماً توجه کردین که موضوع مورد بحث یه موضوع فلسفی و کلامیه و طبیعتاً در چنین موضوعی فقها حرفی برای گفتن ندارند و تحصیلات فقهی هم به کسی برای به‌نتیجه رسیدن در این موضوع کمکی نمی‌کنه.
همین قدر که شهامت عذرخواهی دارید خیلی ارزش داره. ممنون.
۱۱ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۳۴ میثم علی زلفی
تشکر از وقتی که گذاشتید
امیدوارم اهل فتنه هم شهامت عذرخواهی پیدا کنند :))

تحصیلات فقهی برای ورود به مباحث فقهی است اما فقه جزء دروس عمومی حوزه است و هر طلبه ای در کنار فقه و مسیر فقاهت یک شاخه ی دیگر را در دیگر علوم به صورت تخصصی دنبال می کند. تفسیر یا حدیث یا فلسفه یا ده ها شاخه دیگر
این جدای از بدایه و نهایه الحکمه علامه در فلسفه است که همه در دروس عمومی آن را می خوانند. و جدای از اسفار است.
به هر حال انتظار نمی رود با دیدن چند طلبه ضعیف یا حتی قوی به محتوای دروس حوزه و خصوصیات فقها آگاه باشید

باز هم تشکر
پاسخ:
چند روز پیش مصاحبه‌ی آیت الله کمال حیدری رو نگاه می‌کردم، با این چیزی که شما از حوزه می‌گین خیلی فرق داشت. البته امیدوارم این طوری که شما می‌گین باشه.

ولی خب چون سطح بحث فلسفیه فکر نمی‌کنم نیازی به تحصیلات حوزوی برای ورود در این بحث باشه. نیاز به یه سری مقدمات در فلسفه و کلامه که در این حد بنده مطالعه داشته‌ام.

من هم از شما متشکرم.
۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۰۵ میثم علی زلفی
۱- آنچه در حوزه ها ارائه می شود برای بهره مند شدن اهل تلاش و کوشش مفید است و لزوما هرکسی در حوزه وارد می شود چنین تلاشی ندارد. اگرچه با اصلاح برخی ساختار ها و کتاب ها می توان ثمرات بیشتری از حوزه گرفت.
---------------------------
۲- فقاهت و فقیه شدن بشدت درگیر با مسائل کلامی و فلسفی است و بدون انتخاب مواضع کلامی و فلسفی نمی توانید به مسائل فقهی ورود کنید. و لذا خواندن فلسفه یک ضرورت است کما اینکه رهبری بارها اشاره فرموده اند و حضرت آیت الله جوادی آملی در درس خارج خصوصی خودشان کسانی که اسفار نخوانده باشند را راه نمی دهند. بله طلبه  هایی که بدنبال فقیه شدن نباشند و بخواهند رسالت های دیگری از حوزه را دنبال کنند می توانند این درس ها را سرسری بخوانند و فقط نمره ای بگیرند.
---------------------------
۳- البته شما مطالعات کافی و خوبی در فلسفه داشته اید و دارید و در این مسئله شکی نیست ولی به نظر نمی رسد  مسئله رابطه ی انسان با خدا آن هم به شکل مطروحه، یک مسئله فلسفی باشد. بلکه بیشتر سبقه کلامی فقهی دارد. یعنی از جهت وظیفه مکلف در ارتباط با خدا این مسئله فقهی است و از جهت شکل این ارتباط در متون دینی، کلامی است.
البته از این جهت که این ارتباط در هستی به چه شکل اتفاق می افتد و واجب چگونه با ممکن مرتبط است (که جوابش در فلسفه صدرایی عین الربط بودن است) یک مسئله فلسفی است. و همانطور که می بینیم این مسئله به گونه ای مطرح شده که در ذیل موضوع فلسفه قرار نگرفته است. (البته شاید شما آن را به عنوان یک مسئله فلسفه مضاف لحاظ کرده باشید که در این صورت باز موضوع علم دیگری است که با مبانی فلسفی خودش تولید شده است)

یا حق
پاسخ:

اینکه فلان موضوع جزو موضوعات یک علم باشد یا نباشد قطعاً هیچ امتیاز و برتری به آن علم نمیدهد. هر علمی موضوع خاص خودش را دارد. برای فقه هم گفتهاند که موضوعه فعل المکلفینا. در ابواب مختلف فقه هم که نگاه کنیم (از احکام تقلید بگیرید تا طهارت و معاملات) موضوعاتی که مورد بحث قرار میگیرند ربطی به نحوهی رابطهی انسان با خدا ندارند. بحث عبادات میماند که آن هم بحث شکلی و فرمی است. مثلاً میگویند نماز صبح را باید اینطوری خواند. دیگر اینکه آن فرد چه تصوری از خدا دارد و چه رابطهای با خدا برقرار میکند یا اینکه خدا را به چشم مولا نگاه میکند یا به چشم معشوق و ... اینها در علم فقه بحث نمیشود. البته ببخشید در برابر شما درس پس میدهم.

اگر موضوع را دروندینی ببینیم، این موضوع، موضوع علم کلام است. البته در سنت اسلامی (تا جایی که من اطلاع دارم) متأسفانه متکلمین هم زیاد به این موضوع ورود نکردهاند (تا دورهی معاصر که متکلمینی از روشنفکران دینی ورود کردهاند) و این بحث بیشتر در بین عرفا در جریان بوده در قالب عرفان نظری. البته در کلام مسیحی این بحث مطرح بوده و هنوز هم هست.

اگر از منظری خارج از دینی خاص بخواهیم به این موضوع نگاه کنیم، بهطور کلی موضوع فلسفهی دین است. در بحث concepts of God و همچنین در بحث دعا و بعضی دیگر از مباحث دربارهی مفهوم قابل قبول خدا و نحوهی ارتباط با خدا صحبت میکنند.

۱۳ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۳۱ میثم علی زلفی
باریک الله به شما من که گفتم خوب فلسفه خوندی ولی پیش میاد دیگه یعضی وقتا آدم اشتباه می کنه! منم که فلسفه اسلامی و کلام خوندم اشتباه می کنم.

از این حرف های که بگذریم نباید یادمان برود که روشنفکران دینی ما عمدتا عربی خواندن نمی دانستند و نمی دانند فلذا فکر می کنند خیلی از حرف ها جدید است.

در مورد فقه هم باید به عرض برسانم که موضوع علم فقه آنکه فرمودید نیست و اگر آن باشد مقصود آنچه گفتید نیست بلکه در موضوع علم فقه مى توان گفت که در علم فقه در رابطه با اثبات مطلق حکم شرعى و یا وظیفه عملى شرعى بحث مى شود پس موضوع فقه افعال نیست بلکه خود حکم شرعى عملى و انحاء و اقسام آن موضوع فقه است 
برای مطالعه بیشتر:
http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/shahroudi/feqh/92/930118/

دوست دارم
پاسخ:

در همین لینکی که گذاشتهاید نوشته شده که «معروف این است که موضوع فقه افعال مکلفین است.» بعد اشکالی را نقل کردهاند و دوتا جواب دادهاند. من کاری با ظرافتهای جزیی موضوع ندارم. آن چیزی که مشهور بود را نقل کردم که اینجا هم نقل شده. حتی اگر همان تعریف شما را هم قبول کنیم، باز هم حکم شرعی ربطی به موضوع مورد بحث ما (نحوهی رابطهمان با خدا) ندارد.

در مورد روشنفکران دینی باید عرض کنم که شریعتی دکترایش را در ادبیات عرب از سوربن گرفته بود. از روشنفکران دینی امروز هم سروش کاملاً به عربی مسلط است. مجتهد شبستری هم که تحصیلات حوزوی داشته و تا اوایل انقلاب هم ملبس بوده. ملکیان (اگر روشنفکر دینی حسابش کنیم) هم تحصیلات حوزوی داشته و شاگرد آقای مصباح یزدی بوده. کدیور و یوسفی اشکوری را هم اگر روشنفکر دینی حساب کنیم (که من شخصاً حساب نمیکنم) تحصیلات حوزوی داشتهاند و به عربی مسلط هستند. پس لااقل این ایراد شما به چهرههای شاخص روشنفکری دینی وارد نیست. چهرههای جوانشان ولی نمیدانم چقدر عربی خواندهاند و تا چه حد مسلط هستند. امثال ابوالقاسم فنایی، آرش نراقی، سروش دباغ و ... .


من هم شما رو دوست دارم.

آزاد از چه کسی؟

علی ای حال این جا را دوسن داشتید ببینید
http://ab-gine.blog.ir/post/374
پاسخ:

چیزی که از سخن امام علی برداشت میکنم آزادی از میل و ترس یا به عبارت دیگر، آزادی از بهشت و جهنم است.

برای اینکه رابطهی دموکراتیک انسان با خدا را بفهمیم لازم است بدانیم منظور از رابطهی دموکراتیک چه رابطهای میتواند باشد. در نظامهای دیکتاتوری رابطهی مردم با حاکم رابطهای از سر ترس است ولی در نظامهای دموکراتیک، رابطهی شهروندان با دولت رابطهای به کلی متفاوت است. شهروندان به خاطر طمع مال و جاه و یا از ترس عصبانی کردن شاه قوانین را رعایت نمیکنند، بلکه به فهم و درکی رسیدهاند که تبعیت از قانون را برای خودشان لازم میدانند. در عین حال، به آنها شهروندان آزاد و به جامعهشان جامعهی آزاد گفته میشود.

حالا بیاییم این را با رابطهی انسان و خدا مقایسه کنیم. رابطهی دموکراتیک انسان با خدا یعنی اساس رابطه به خاطر طمع و ترس نیست، بلکه انسان به فهم و درکی رسیده که خودش شعائر الهی را رعایت میکند. چنین انسانی آزاد است؛ آزاد از ترس و طمع.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی