خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

«هنرش نیز بگو»

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۱ ب.ظ

تحت تأثیر دکتر علی شریعتی، در برهه‌ای از زندگی‌ام احساس می‌کردم که وظیفه‌ای سنگین بر دوش دارم و باید وقتم را به خواندن موضوعات «مهم» بگذرانم و نباید آن را به مشغولیت‌های دیگر تلف کنم. در این میان آنچه بیش از هر چیز قربانی شد، رمان خواندن بود. نه اینکه در آن مدت اصلاً رمان نخواندم، ولی همان تک‌وتوک رمان‌هایی که می‌خواندم را با احساس گناه دست می‌گرفتم که دردها و زخم‌های انسانی را کنار گذاشته و به قصّه‌های خیالی سرگرم شده بودم. همین حس گناه باعث شد اکثر رمان‌هایی که آن زمان آغاز می‌کردم را نیمه‌تمام رها کنم.

تقریباً مقارنِ درگیرشدن با فلسفه بود که متوجه شدم رمان‌خواندن نه‌تنها اتلاف وقت نیست که فعالیتی بسیار مهم و حتی حیاتی است. چرا؟ نمی‌توانم توضیحش دهم. به نظرم لازم است هر کسی به طور انضمامی به این نکته پی ببرد. امّا این کشف جدید هم مرا رمان‌خوان نکرد. این‌بار مشکلم سنگینی درس‌ها و کارِ پایان‌نامه بود. به رمان خواندن نمی‌رسیدم. گذشت و گذشت تا سرباز شدم.

پیش از سربازی باری «ع» را پس از دو سال دیدم. تازه سربازی‌اش تمام شده بود و پیِ کاری شیراز آمده بود. موقع حرف زدن به وضوح کلمه کم می‌آورد. دو سال سروکله زدن با آدم‌هایی کم‌مایه از دامنه‌ی واژگانش به‌شدت کاسته بود. «ع» را که دیدم به خود لرزیدم. کلمه همه‌ی دارایی من بود؛ نمی‌توانستم اجازه دهم خدمت سربازی تنها سرمایه‌ی زندگی‌ام را نابود کند. این شد که از همان اوّلِ خدمت به سراغ رمان رفتم.

خوبیِ مبتدی بودن در رمان این است که تعداد زیادی رمانِ عالیِ نخوانده برای خواندن باقی مانده و حالا‌حالاها رمان خوب برای خواندن دارم. القصّه، یکی از خوبی‌های خدمت برای من این بود؛ خدمت فرصتی داد تا کمتر شرمنده‌ی خود و نویسندگان بزرگ جهان باشم.

۹۶/۰۷/۰۲

نظرات  (۴)

۰۳ مهر ۹۶ ، ۰۹:۴۵ فاطمه نظریان
من هم قدیم‌ها فکر می‌کردم رمان خواندن کار بیهوده‌ای است. اما نظر من هم تغییر کرد.
با رمان خواندن میشه با کلی سبک زندگی‌ها، نگاه‌ها، فرهنگ‌ها،... متفاوت آشنا شد. کسی منکر این نیست که با سفر کردن دریچه‌های جدیدی برای انسان در زندگی باز می‌شود. سفر کردن و زندگی کردن در بین فرهنگ‌ها و سبک زندگی‌های متفاوت نگاه انسان را به زندگی واقعا تغییر می‌دهد. سفر کردن غنای خاصی به زندگی انسانی می‌دهد. اما برای کسی که امکان سفر به آن صورت را ندارد من فکر می‌کنم رمان خواندن و فیلم دیدن بهترین جایگزین است.
در بین دانش‌اموزهای خودم هم آن‌هایی که رمان زیاد می‎خواندند یا فیلم زیاد می‌دیدند، انسان‌هایی با دید بازتر، دارای گشودگی بیشتر و توانایی درک کردن بالاتر دیگران بودند.
پاسخ:
کاملاً موافقم و این فقط یکی از هنرهای رمان است.
۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۳ میثم علی زلفی
به نظرم بدی رمان به خیالی بودنش نیست. به هجمه هایی است که در دل احساسات داستانی تزریق می کند و احساس را به جای دلیل جا می زند. و مخاطب را به هر سمتی که می خواهد می کشاند.
اینکه رمان جامعه شناسی و فرهنگ شناسی و .. دارد فی الجمله قبول است اما اینکه فرهنگ و جامعه ای که معرفی می کند یا می سازد درست است یا غلط (صغری )مورد مناقشه است. که این مسئله در احساسات زیاد داستانی گم می شود. وتقریبا مخاطب (عامی) همه را قبول می کند.

البته چیزی که شدت نهی از رمان خواندن را در متدینین بیشتر می کند به نظر فقدان رمان های قوی در مقابل آن رمان های نوشته شده است. که رهبری بارها این مسئله را گوشزد کرده اند. و از نبود رمانی با سطحی 10 برابر ضعیف تر داخلی شکایت کردند. (فرمودند اگر باشد به همین هم راضی هستیم)
آنها هم که داخلی هستند و خوب می توانند بنویسند غالبا دستانشان از عمق تعالیم دینی خالی است.

به هر حال از نصیحت ما هم غافل نباشید و در کنار رمان که قدرت کلمات را در شما زیاد می کند فقط یک بار اصول و فروع کافی را بخوانید. نمی خواهد تفکر خاصی بکنید فقط رمان وار بخوانید. هرچقدر را فهمیدید که خوب هرچه را نفهمیدید خیلی تلاش نکنید بفهمید رد شوید. (منظورم این است که یک بار فقط بخوانید)
پاسخ:
فکر می‌کنم برای انسان تجربه‌ی احساسات مختلفی که از زمان خواندن یه دست می‌آورد زیان خاصی نداشته باشد. لااقل اینقدر هست که او را از یک ربات محاسبه و استدلال‌گر فراتر می‌برد و احساسات انسانی‌اش را تشدید می‌کند.
با این نگاه شما به رمان، که نگاه بسیاری از افراد متدین جامعه هم است، تعجبی ندارد که رمان خوب و قوی کم داریم. کسی که بخواهد رمان خوب بنویسد باید تعداد زیادی رمان خوانده باشد.
اصول کافی در برنامه‌ام برای دوران خدمت بود، ولی متأسفانه در کلانتری ما کتابش نیست. ان‌شاء الله بعد از خدمت باید برای خواندنش زمان بگذارم.
۰۳ مهر ۹۶ ، ۲۳:۰۳ میثم علی زلفی
بنده راجع به اینکه رمان می خوانم یا نمی خوانم یا این نگاه منجر می شود که چه کسی بخواند یا نخواند صحبت نکردم فقط آسیبهایش را گفتم. حالا اینکه چطور باید خواند و ابتدائا باید رمان خواند یا بعد از خواندن یکسری مبانی و .... بحث دیگری است.


اگر دوست دارید کتاب را تهیه کنم برایتان ارسال کنم. کاملا رایگان
فقط آدرس را برایم ارسال کنید
پاسخ:
مثل اینکه خیلی اصرار داری من این کتاب رو بخونم! دستت درد نکنه، دمت گرم. لازم نیست خودتو تو زحمت بندازی. از این خراب‌شده که آزاد بشم ان‌شاء‌الله از کتاب‌خونه‌ی شاهچراغ امانت می‌گیرم و می‌خونم. باز هم ممنون.
رمان خیلی خوبه.
یه بار باید یه پست در ستایشش بنویسم. یا شاید چند جمله تو یه پست.
به هر حال. داستان خیلی خوبه.
پاسخ:
بنویسید حتماً.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی