خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

«گفت از بهر خدا مخوان»

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۰۱ ب.ظ

در دفتر پنجم مثنوی، مولانا داستان مؤذن بدآوازی را نقل می‌کند که اصرار داشت در کافرستان اذان بگوید. هرچه دوستان و نزدیکانش برای منصرف کردنش کوشیدند، افاقه نکرد و مؤذن متعصب بالاخره با همان صدای زشتش موقع نماز به بانگ بلند در کافرستان اذان گفت. نزدیکان مؤذن، بیمناک بر جان او، منتظر فتنه‌ای از سوی کافران بودند ولی پس از چندی، مردی کافر را دیدند که به همراه شمع و حلوا و هدیه به دنبال مؤذن می‌گردد.

پُرس پُرسان که‌این مؤذن گو کجاست

که صلا و بانگ او راحت‌فزاست


ماجرای «راحت‌فزا» بودن اذان مؤذن اینچنین است که مرد کافر دختری داشته دلبسته‌ی اسلام و هرچه می‌کرده «مِهر ایمان» از دل دختر بیرون نمی‌شده تا اینکه دختر بانگ مؤذن بدآواز را می‌شنود. از اطرافیانش سراغ صدا را می‌گیرد و می‌گویندش «اعلام و شعار مؤمنان» است. ابتدا باور نمی‌کند ولی

چون یقین گشتش رخ او زرد شد

از مسلمانی دل او سرد شد


پدر کافر می‌گوید:

باز رَستم من ز تشویش و عذاب

دوش خوش خفتم در آن بی‌خوف خواب


راحتم این بود از آواز او

هدیه آوردم به شُکر، آن مرد کو؟


الغرض، مولانا نشانمان می‌دهد که گاهی پافشاری بر مواضع دینی بدون عاقبت‌اندیشی چگونه حتی می‌تواند منجر به خوشحالی کافران شود. رونق مسلمانی گاه به این است که به ناخوش‌آوازان مجال بانگ زدن ندهیم.

۹۶/۰۲/۲۷

نظرات  (۱۴)

:)
پاسخ:
:)
کافران گفتند: خدا خیرش دهد! :)
پاسخ:
یه همچین چیزی.
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۰۶ میثم علی زلفی
پس شما هم قبول دارید که باید طبق داستان و البته روایت به آن کسی که کافران به او چشم طمع دارند امید نداشت و با سنگی از روی بام به پائینش بیاوریم
:))
خوشحالم که این را می شنوم
پاسخ:
بله، مخصوصاً کسی که با جمود و قشری‌گری به ظواهر دین بسنده می‌کند و خیال می‌کند دارد به دین خدمت می‌کند درحالی‌که عملاً در خدمت جبهه‌ی کفر است.
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۲۷ میثم علی زلفی
توجه دارید که ملاک تشخیص در روایت مذکور چشم طمع کافران است و اینکه در نظر ما چه کسی جمود و قشری گری دارد  و به ظواهر دین بسنده کرده است مهم نیست بلکه وجود چنین جمود و قشری گری و تمسک به ظواهر دین در شخص بواسطه ی نتیجه ی رجوع و تشخیص مصداق این چشم طمع مشخص خواهد شد. .))

اگر روایت را ندیده اید این است:
♦️شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید:بین دو حاکم در تردیدم، چه کنم؟
 امام فرمودند: عادل ،صادق، فقیه و با تقواترین را انتخاب کن.
 - اگر به تشخیص نرسیدم؟ امام فرمودند: ببین افراد متدین به کدام مایلند؟
 -اگر نفهمیدم؟
♦️امام فرمودند: بنگر مخالفان آیین ما کدام را بیشتر می پسندند، او را کنار بگذار و ببین کدام بیشتر آن ها را خشمگین میکند، او را برگزین.

📚(اصول کافی،ج۱،ص68)
پاسخ:
اون بخش اول رو که هرچی خوندم منظورتو نگرفتم. درباره‌ی اون حدیث هم، چنین حدیثی نداریم. به اصول کافی که مراجعه کنید، جلد اول، صفحه‌ی ۸۶ و نه ۶۸ شبیه به این حدیث هست که درباره‌ی انتخاب حاکم هم نیست. اصلاً در دوره‌ی امام صادق کسی حاکم انتخاب نمی‌کرده.
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۱ میثم علی زلفی

سلام برادر عزیز
1- منظورم این بود که وقتی گیج شده ایم و نمی دانیم حقیقتا چه کسی دارد به ظاهر تمسک می کند راهش این است ببینیم حرفمان چقدر شبیه مخالفین است هرکسی حرفش شبیه تر به مخالف بود او را رها می کنیم و می فهمیم او حرفش ظاهری تر است.
2- ممکن است کتاب شما عربی فارسی باشد یا چاپ دیگری باشد اما در معتبر ترین چاپ کافی که چاپ اسلامیه است ص 68 است
3- و اما حاکم که فرمودید و کردید کبابم....

قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ‏ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ‏[1]



[1] ( 1) النساء: 60. و الطاغوت مشتق من الطغیان و هو الشیطان و المراد هنا من یحکم بالباطل و یتصدى للحکم و لا یکون اهلا له سمى به لفرط طغیانه او لتشبیهه بالشیطان؛ و الآیة بتأیید الخبر تدلّ على عدم جواز الترافع إلى حکام الجور مطلقا و ربما قیل بجواز التوسل بهم الى اخذ الحق المعلوم اضطرارا مع عدم إمکان الترافع الى الفقیه العدل.( آت- ملخصا).

۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۷ میثم علی زلفی
4- اما روایتی که فرمودید نیست، نه تنها این روایت هست بلکه مفصل هم هست و متاسفانه یا خوشبختانه از محکم ترین روایات است و سند این روایت کاملا صحیح است:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ یَحِلُّ ذَلِکَ قَالَ مَنْ تَحَاکَمَ إِلَیْهِمْ فِی حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاکَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا یَحْکُمُ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ‏ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ[1] قُلْتُ فَکَیْفَ یَصْنَعَانِ قَالَ یَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّهِ قُلْتُ فَإِنْ کَانَ کُلُّ رَجُلٍ اخْتَارَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا فَرَضِیَا أَنْ یَکُونَا النَّاظِرَیْنِ فِی حَقِّهِمَا وَ اخْتَلَفَا فِیمَا حَکَمَا وَ کِلَاهُمَا اخْتَلَفَا فِی حَدِیثِکُمْ- قَالَ الْحُکْمُ مَا حَکَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِی الْحَدِیثِ وَ أَوْرَعُهُمَا[2] وَ لَا یَلْتَفِتْ إِلَى مَا یَحْکُمُ بِهِ الْآخَرُ قَالَ قُلْتُ فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِیَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَا یُفَضَّلُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَى الْآخَرِ[3] قَالَ فَقَالَ یُنْظَرُ إِلَى مَا کَانَ مِنْ رِوَایَتِهِمْ عَنَّا فِی ذَلِکَ الَّذِی حَکَمَا بِهِ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ مِنْ أَصْحَابِکَ فَیُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُکْمِنَا وَ یُتْرَکُ الشَّاذُّ الَّذِی لَیْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِکَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ لَا رَیْبَ فِیهِ وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَیِّنٌ رُشْدُهُ فَیُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَیِّنٌ غَیُّهُ فَیُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْکِلٌ یُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَمَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَکَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَکَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ قُلْتُ فَإِنْ کَانَ الْخَبَرَانِ عَنْکُمَا[4] مَشْهُورَیْنِ قَدْ رَوَاهُمَا الثِّقَاتُ عَنْکُمْ قَالَ یُنْظَرُ فَمَا وَافَقَ حُکْمُهُ حُکْمَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَیُؤْخَذُ بِهِ وَ یُتْرَکُ مَا خَالَفَ حُکْمُهُ حُکْمَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّةَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ رَأَیْتَ إِنْ کَانَ الْفَقِیهَانِ عَرَفَا حُکْمَهُ مِنَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَجَدْنَا أَحَدَ الْخَبَرَیْنِ مُوَافِقاً لِلْعَامَّةِ وَ الْآخَرَ مُخَالِفاً لَهُمْ بِأَیِّ الْخَبَرَیْنِ یُؤْخَذُ قَالَ مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِیهِ الرَّشَادُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِنْ وَافَقَهُمَا الْخَبَرَانِ جَمِیعاً قَالَ یُنْظَرُ إِلَى مَا هُمْ إِلَیْهِ أَمْیَلُ حُکَّامُهُمْ وَ قُضَاتُهُمْ فَیُتْرَکُ‏[5] وَ یُؤْخَذُ بِالْآخَرِ قُلْتُ فَإِنْ وَافَقَ حُکَّامُهُمُ الْخَبَرَیْنِ جَمِیعاً قَالَ إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَأَرْجِهِ‏[6] حَتَّى تَلْقَى إِمَامَکَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَاتِ.[7]



[1] ( 1) النساء: 60. و الطاغوت مشتق من الطغیان و هو الشیطان و المراد هنا من یحکم بالباطل و یتصدى للحکم و لا یکون اهلا له سمى به لفرط طغیانه او لتشبیهه بالشیطان؛ و الآیة بتأیید الخبر تدلّ على عدم جواز الترافع إلى حکام الجور مطلقا و ربما قیل بجواز التوسل بهم الى اخذ الحق المعلوم اضطرارا مع عدم إمکان الترافع الى الفقیه العدل.( آت- ملخصا).

[2] ( 1) فی الجواب اشعار بأنّه لا بدّ من کونهما عادلین فقیهین صادقین ورعین. و الفقه هو العلم بالاحکام الشرعیة.( آت)

[3] ( 2) و فی بعض النسخ:[ على صاحبه‏].

[4] ( 3) یعنی الباقر و الصادق علیهما السلام.( آت)

[5] ( 4) أی ینظر الى ما حکامهم و قضاتهم إلیه أمیل. و حکامهم بدل من الضمیر المنفصل فی قوله: ما هم.

[6] ( 5) أی: قف.

[7] - الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 68



۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۱۳ میثم علی زلفی
5-  نه تنها حاکم تعیین می کردند در زمان امام صادق بلکه اگر کسی به غیر از این حاکمان رجوع می کرده است معصیت کرده بود و حکم آن شخص هم قابل قبول نبوده است.
مگر شما رساله های قدیمی را ندیده اید که نوشته است برای فلان مسئله باید به حاکم شرع رجوع شود و از او اجازه بگیریم. حاکم شرع شاه و شاهزادگان که نبودند همین علماء خودمان بودند. جاری ساختن حدود و ... به دست حاکم شرع بوده و ...
شاه نقشش در فقه شیعه همین رئیس جمهور فعلی بوده است منتهی الآن واقعی شده قبلا مخفی بوده است. :)))
پاسخ:
من از روی نسخه‌ی آنلاین چک کردم، صفحه ۸۶ است.
ببینید، حاکم اینجا اشتراک در لفظ است. اینجا منظور از حاکم، کسی است که افراد مسائل شرعیشان را از او می‌پرسند. به زبان امروز همان مرجع تقلید خودمان. ولی چیزی که امروز از کلمه‌ی «حاکم» فهمیده می‌شود، رهبر سیاسی است یعنی همان رئیس جمهور یا نخست وزیر خودمان. من هم که گفتم حدیث درباره‌ی انتخاب حاکم نیست، منظورم این بود که درباره‌ی انتخاب رئیس جمهور نیست (در زمان انتخابات زیاد این حدیث در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شد، گویی امام صادق (ع) دستورالعمل برای انتخابات داده‌اند.)
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۴ میثم علی زلفی
6- این هم نمونه ی عملی و علمایی که این بحث را ملموس تر می کند:

مرحوم شیخ فضل الله نوری هم در اول با مشروطه موافق بود، ولی بعد دید مشروطه از سفارتخانۀ انگلیس تأیید می‌شود، لذا از همان لحظه برگشت و مخالف شد و گفت: مشروطه باید مشروعه باشد.

🌹در محضر آیت الله العظمی بهجت ، ج 2، ص 195، نکتۀ 889.

پاسخ:
مفاهیم در هم پیچیده‌اند. اگر بخواهیم ادامه دهیم باید کلمات را تعریف کنیم. شیخ فضل الله با اصل مشروطه مخالف بود نه با یک حاکم خاص.
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۳ میثم علی زلفی
اینجاست که می گویند هر چیزی تخصص می خواهد؛
1- اولا روایت مسئله ی نزاع بین مردم را مطرح می کند و مردم امروز هم بر سر اینکه کدام گروه دین و دنیا را بیشتر تامین می کنند نزاع داشتند. پس امروز هم قابل استفاده است
2- در روایت آمده است سلطان یا قاضی یعنی رهبر(پادشاه) یا قاضی پس فقط حاکم شرع منظورش نیست و هر کسی است که قرار است درباره ی اختلافی در جامعه چاره ای بیاندیشد و حکم کند و مردم را ملزم به آن کند
2-در روایت آمده هر کس با مخالف مذهب ما هم عقیده تر بود او را ترک کنیم. این یک قاعده ی کلی است برای زمان نزاع چه در امور دینی چه در امور دنیایی (در روایت مثال ارث را می زند)
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۵ میثم علی زلفی
4- امام دستور برای انتخابات نداده اند اما قطعا دستورالعمل برای انتخاب بین دو نفر را داده اند
چون اصلا مورد سوال گیج شدن در مورد انتخاب بین دو نفر است
پاسخ:
خلفای بنی امیه و بنی عباس چه نقشی داشته‌اند؟ الان هم رئیس جمهور همان حکم را دارد. با این تفاوت که رئیس جمهور را مردم انتخاب می‌کنند ولی خلفا به زور شمشیر یا به حکم وراثت یا هر دو به قدرت می‌رسیدند. البته همین حالا هم ممکن است کسی به دیگران توصیه کند برای قضاوت به حکومت مراجعه نکند، یا به دولت مالیات نپردازد و به جایش به شخص x مراجعه کند ولی این باعث نمی‌شود که رئیس جمهور حاکم نباشد. در زمان امام صادق هم مثلاً منصور دوانیقی حاکم بوده و این را در کتاب‌های تاریخ نوشته‌اند ولی امام صادق از شیعیان می‌خواستند که امورشان را پیش خلیفه نبرند.
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۷ میثم علی زلفی
یک نکته هم یادم رفت بگویم که موضوع فقه احکام مکلف و وظایف مکلف در مسائل مختلفه است.
یعنی چنین تفکیکی نسبت مسائل فرهنگی یا اجتماعی یا سیاسی نداریم که در برخی مسائل مثلا سیاسی شما بروید از کسی غیر از فقیه  تبعیت کنید.
بله اگر مسئله مربوط به وظیفه ی مکلف نمی شود مثلا کسی می خواهد بداند در فلان کشور چه می گذرد این ربطی به وظیفه ی مکلف ندارد اما هرجایی که پای عمل به قصد تکلیف در کار است پای یک فقیه در میان است.
انتخابات هم یک وظیفه ی شرعی است و انتخاب اصلح نیز همین طور و طبق قاعده ای که روایت در انتخاب دو نفر به ما می دهد این است
در مرحله اول فرد اصلح کسی است که احکامش به حلال و حرام دین نزدیک تر باشد.
در مرحله دوم اگر نتوانستیم بفهمیم افقه و اعدل و ... آنها؛
در مرحله ی سوم اگر نفهمیدیم باید ببینیم حرف کدام یک به مشهور فقها نزدیک تر است
در مرحله ی چهارم اگر نفهمیدیم باید ببینیم حرف کدام یک با مخالف مذهب نزدیک تر است
مثال
 آقای ایکس می گوید کنسرت و دیگری می گوید نباشد:
اولا بر خلاف صدها روایت و آیه، هل دادن مردم و دغدغه مردم به سمت مسائلی مثل کنسرت آن هم به شکل رایج آن مردود است.
ثانیا فرض کنیم بگوئیم برداشت ما از روایات خلاف شماست. باید دید کدام فقیه تر و عادل تر است. (وارد اینمورد نمی شوم)
ثالثا:فرض کنیم هر دو عادل بودند باید ببینیم کدام یک نظرش با مشهور علماء‌یکی است. خب معلوم است نظر مشهور علماء در مورد کنسرت و موسیقی چیست!
رابعا: فرض نظر مشهور نداشتیم و فقها نصف نصف بودند در مسئله باید ببینیم موسیقی و کنسرت در نظر مخالفین ما چگونه است خب می بینینم که سکس و شراب و رقص و موسیقی جزء لاینفک زندگی غربی هاست پس این آخری معلوم خواهد کرد چه کسی و حرف چه کسی باید مورد اطاعت قرار گیرد
پاسخ:
اصلاً حرف من درباره‌ی تبعیت نیست. انگار داریم درباره‌ی چیزهای مختلف حرف می‌زنیم. شما از هر کسی خواستی تبعیت کن ولی فعلاً حاکم حسن روحانی است. مسئله خیلی ساده است.
درباره‌ی انتخابات هم من با نظر شما مخالفم. از جمله اینکه فکر نمی‌کنم شرکت در انتخابات همیشه وظیفه شرعی باشد (مثلاً اگر من تبعه‌ی اتیوپی باشم) به‌علاوه‌ی اینکه لزوم انتخاب اصلح را هم قبول ندارم، چون خیلی از مواقع مقدور نیست، از جمله در همین انتخابات اخیر که نامزد صالحی وجود نداشت چه رسد به اصلح!
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۳۴ میثم علی زلفی
حاکم رهبری است عزیزم و مجری روحانی است
یادمان نرود آنچه جریان اصلاحات بدنبال آن است عوض کردن جای مجری به جای رهبری است
پاسخ:
یک حاکم که نداریم ولی من مخالفتی با شما ندارم. عمداً نام رهبری را نبردم چون ایشان مرجع تقلید هم است و می‌ترسیدم جایگاه حاکمش با جایگاه مرجعیتش خلط شود.
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۳۵ میثم علی زلفی
اگر اصلح هم نبود بر فرض، باز ملاک همان است
پاسخ:
درباره‌ی این موضوع اصلح باید یک زمانی پستی جداگانه بنویسم چون می‌دانم مناقشه برانگیز است و توضیح نظرم هم در کامنت جا نمی‌شود.
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۱ میثم علی زلفی
آنچه در روایات هست حاکمیت از شئونات مجتهد است یعنی مراجع و مجتهدین می توانند حکم کنند یعنی اینها دو تانیست (البته مجتهد بودن و مرجع بودن دو تاست) اما رهبری یک جایگاه بالاتر هم دارد و آن ولایت است بر فقها یعنی در زمان تعارض بین فقها و اختلاف در نظرات حرف ایشان بر سایر نظرات اولویت دارد و حکمش بر سایر احکام مقدم است. بنابر این اگر بپذیریم حسن روحانی جدای از مجری بودن شأن اجتهاد هم داشته باشد باز نظر رهبری مقدم است و حق تخلف ندارد.
نه اینکه هر روز خودش را موظف ببیند نقدی بر کلام رهبری بزند و خلاف آن را عمل کند. به این مسئله می گویند التزام عملی به ولایت فقیه یعنی در جایی که نظرت مخالف است باید نظر رهبری مقدم شود نه اینکه یک چشم بگوئی و باز کار خودت را بکنی!

به هر حال اگر کسی بگوید بنده ولایت فقیه را به این شکل قبول ندارم روایت به او می گوید در نزاع بین دو مجتهد چگونه باید جانب داری کرد و طرف نظر کدام یک را گرفت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی