خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

مائده‌ی زمینی

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۸ ب.ظ

پارسال روز اول ماه رمضان بود. اجباراً برای تمام کردن قرارهای دفاعِ پایان‌نامه تهران مانده بودم. مدتی بود درِ سلف را به رویم بسته بودند، انگار در دنیا را به رویم بسته باشند. هرچه از هم‌اتاقی‌ها پرسیدم که می‌خواهند برای افطاری چه کنند جواب روشنی نگرفتم.

غروب شده بود. وضو گرفتم و راه افتادم توی خیابان‌ها، دنبال چیزی برای خوردن. هرچه فکر کردم دیدم مجبورم به ساندویچ یا چیزی شبیه به آن راضی شوم. آخر کی روز اول ماه رمضان افطاری ساندویچ می‌خورد؟ از آن بدتر، پول‌هایم داشت تمام می‌شد و باید حداکثر صرفه‌جویی را در هزینه‌ها می‌کردم.

غریب افتاده بودم و حالم گرفته بود. گرفته‌حالی باعث شد بروم مسجد. آدم وقت‌های گرفتگی به خدا محتاج‌تر است. یاد آن بنده‌ی خدایی افتادم که می‌گویند هرگاه گرسنگی فشارش می‌داد آیه‌ی وَمَا مِن دَآبةٍ فِى ٱلْأَرْضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزْقُهَا را می‌خواند و به خدا می‌گفت من هم دابه‌ای هستم. گفتم می‌روم نمازم را می‌خوانم و بعد در خیابان‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گردم.

نماز که تمام شد ناباورانه دیدم در مسجد دارند سفره می‌اندازند. با تخم‌مرغ آب‌پز، پنیر، خرما، سبزی، نان و چای شیرین. اصلاً انتظارش را نداشتم. شاهانه‌ترین غذایی بود که در تمام عمرم خوردم. احساس می‌کردم خدا خودش برای مهمان غریبش سفره انداخته. طعم آن غذا دیگر هیچ‌گاه تکرار نشد.

۹۵/۰۳/۲۸

نظرات  (۶)

...و یرزقه من حیث لا یحتسب...

پاسخ:
متخصص غافل‌گیر کردن آدم‌هاست.
تولدت مبارک :)

پاسخ:
ممنون. اگه دوست داشتین خودتونو خصوصی معرفی کنین.
ضیافت الهی ؟ نه!!!
پاسخ:
نه؟! چرا نه؟
۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۲ عباس اسکندری
با کریمان کارها دشوار نیست.
پاسخ:
این مصراع رو باید روزی هزاربار به خودمون یادآوری کنیم.
۲۹ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۲۹ میثم علی زلفی
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود رسم بنده پروری داند
پاسخ:
دقیقا. فقط به جای رسم باید بذاری روش.
۲۹ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۲ میثم علی زلفی
رسم را بیشتر از روش می پسندم اگرچه شاید روش به نسخه اصلی نزدیکتر بید
پاسخ:
رسم وزن رو خراب می‌کنه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی