یک نکتهای را تازگیها از یکی
از دوستانم یاد گرفتهام که هرچند خیلی ساده و «بدیهی» مینماید ولی خیلی هم مهم
است: اینکه در هر ماجرایی، هر کسی بهرهی خودش را میبرد. دارم فکر میکنم به
دستگاه امام حسین (ع) و انواع و اقسام بهرههایی که آدمها از آن میبرند. یکی منبر
میرود، دیگری پای منبر مینشیند. یکی روضه میخواند، دیگری به روضه گوش میدهد.
یکی نذری میدهد، دیگری نذری میگیرد. یکی سینه میزند، دیگری زنجیر. آن یکی طبل
میزند، دیگری سنج. یکی از عمق جان میگرید، دیگری با قمه به فرق سرش میکوبد. یکی
ظرفهای هیئت را میشوید، دیگری در ماشینش نوحهی «دوبس دوبس» میگذارد. یکی به
خرافات ایجاد شده در عزاداریها انتقاد میکند و دیگری به خرافات میافزاید. یکی
هرجوری هست خودش را به حرم میرساند،دیگری آرزوی رسیدن به حرم دارد. یکی از
عاشورا درس «مقاومت» میگیرد، دیگری درس «مذاکره». یکی پژوهش مفصل تاریخی و جامعهشناسانه
میکند و دیگری این پژوهشها را میخواند.
خلاصه، سفرهی امام حسین پهن
شده و ما همگی دور این سفره نشستهایم و به فراخور ذائقه و هاضمهمان از محتوای
این سفره چیزی برمیچینیم. اینکه این وسط چه کسی بهرهی بیشتری برده را فقط خدا میداند.
من از کل این دستگاه--اگر بهرهای ببرم—دو جمله است؛ دو جملهای که از بس تکرار
شده برایمان عادی مینماید ولی از نظر من دو تا از مهمترین جملاتی است که یک نفر
میتواند در تمام عمرش بشنود. یکی ابتدای قیام است، زمانی که امام در نامهای به
برادرش، هدفش از قیام را شرح میدهد و آن جملهی تاریخی را مینویسد: «هیهات من
الذلة». جملهی دیگر، جملهای است که امام در لحظات آخر عمرش میگوید. زمانی که
سپاهیان دشمن عزم خیمهها کردهاند: «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد
فکونوا احراراً فی دنیاکم».
خیلی ساده به نظر میآید: در
زندگیات—حتی اگر دین نداری و از معاد هم نمیترسی—آزاده باش و ذلّت را قبول نکن.
ولی عمل کردن به این دستورالعمل کار هرکسی نیست. بهنظرم همین که من بتوانم این دو
جمله را سرمشق زندگیام قرار دهم و به اندازهی توانم زندگیام را به این سمت سوق
دهم، بهرهام را از دستگاه امام حسین بردهام.